Saturday, September 17, 2005

دگردیسی اندیشه ملی در آزربایجان جنوبی از پیدایش درک ملی در آزربایجان جنوبی دیر زمانی می گذرد. نخستین نمایه های چنین آگاهی عمیقی از سالهای جنگ روسها و جدایی دو طرف آراز ( ارس ) قابل مشاهده است. در سالهای انقلابها در حدود 1908 به بعد با بالا رفتن آگاهی سیاسی توده ها و نیز شکل گیری احزاب در مناطق سیاسی مرتبط با آزربایجان بخصوص در روسیه تزاری و عثمانی و نیز بوجود آمدن کادر تربیت یافته حزبی با ویژگی آرمان گرایانه شدید ؛ شور سیاسی آزربایجان را نیز در می نوردد. در این سالها فعالان آزربایجانی با علقه آزربایجانی بودن در دو سوی آراز به فعالیت می پردازند. هر چند عمده این فعالیتها و شکل غالب آن در خدمت اندیشه سوسیالیسم است اما به شکل قدرتمندی در قالب اندیشه آزربایجانی نمود پیدا می کند. به عبارت دیگر فعالین آزربایجانی اعم از گروههای سیاسی مختلف خود را در قالب واحدهای متشکل از آزربایجانی ها نمود می دهند. در سالهای استقلال آزربایجان این درک ملت آزرباجان به صورت تاریخی تولد مدرن خود را ثبت می کند. در این سالها با وجود رهبران ملی بزرگی نظیر محمد امین رسول زاده و نمودهای عمومی و مردمی نظیر تشکیل جمهوری آرازتورک در مناطق تاریخی غرب آزربایجان و در منطقه نخجوان و نیز نخستین درگیریهای خونین بخاطر درک ملیت آزربایجانی با ارامنه شاهد تحولات بزرگی در اندیشه ملی آزربایجان هستیم. علیرغم تلاش پهلویهای ایرانی ، نام شکوهمند و تاریخی آزربایجان در نقشه سیاسی جهان ثبت می شود. این تحول چنان قدرتمندانه ظاهر شده بود که علیرغم شکست ظاهری در برابر قدرت نظامی- احساسی انقلاب روسها ، وجود سیاسی خود را با اتکا به اندیشه حقوق ملیتها که از زبان کمونیستها شنیده می شد ؛ برای 63 سال متمادی حفظ کرد. در این 63 سال اتفاقات مهمی نیز رد تقویت این اندیشه موثر واقع شد. جنگ جهانی دوم و حضور روسها در ایران فرصتی برای نیروهای ملی آزربایجان ایجادکرد. باقراف شاخص ترین چهره این ساله بود. درک ملی به عنوان موتور محرک باقراف عمل می کرد. با تدبیر وی و استفاده از قدرت نظامی- سیاسی شوروی ، باقراف طرح استقلال داخلی آزربایجان جنوبی را به پیش برد. چهره محبوب ابن جریان در جنوب ، پیشه وری بود. او نیز با جسارت فراوان از فرصت تاریخی موجود با چاشنی طمع روس استفاده کرد تا آزربایجان جنوبی نبز در تاریخ سیاسی جهان شناخته شود. یک سال استقلال داخلی در فاصله سالهای 1324-1325 شمسی خاطره ارزشمندی را در اذهان آزربایجانیهای تحت سلطه ایران ایجاد کرد. با کشتاری که توسط ارتش ایران و عشایر در آزرباجان شکل گرفت ، نسل روشنفکران ملی یا به شکل پنهانده سرازیر آزربایجان شمالی شدند و یا به رقص در بالای چوبه دار و جلوی جوخه اعدام راضی شدند. با این جریانها نسل اندیشمند و فعال ملی در جنوب آراز تحلیل رفت. اماجنس اندیشه آزربایجان مستقل و سرافراز چنان در تاریخ ریشه دوانده بود که امواج جنگ سرد و جنایت ارتش ایران نیز قادر به خاموش کردن آن نبود. فاصله سالهای 1325 شمسی تا انقلاب 1357 اگرچه به عنوان سرکوب سیاسی نیروهای آزربایجان جنوبی مطرح می شود ؛ لیکن در این سالها تلاشها شکل فرهنگی به خود می گیرد. این فرایند هم زیرسازی و بسترسازی لازم را تا حدودی انجام می دهد و هم نیروهایی متفکر و علمی تحویل جامعه ترک آزربایجان می دهد. در نگاهی به گذشته می توان نقادانه نیز با مساله ملی آزربایجان برخورد کرد. بدون شک لزوم چنین نگاهی بر همه آشکاراست. چرا که جریان ملی آزربایجان نیز می تواند اشتباهاتی داشته باشد که در صورت کاهش آنها روند موفقیت آمیزی می تواند داشته باشد و زمان را نیز از دست ندهد. سیر تاریخ سیاسی آزربایجان در سالهای مورد بحث ما دو روند عکس را نشان می دهد. در ابتدا بدون هیچ گونه فعالیت روشنگرانه خاصی شاهد واکنش مردم عادی و نیز هنرمندانی مثل عاشیق ها هستیم. البته کسانی که اندک آشنایی با تاریخ و فرهنگ ترکها و آزربایجان داشته باشند ؛ حتما می دانند که عاشیقها نیز هنرمندانی از جنس عامه هستند وهمواره در طول تاریخ در انتخاب بین مردم وحاکمیت حتی در دوران سنتی و پیشامدرن نیز جانب مرم را گرفته اند. در واقع حاکمیت با نا امیدی همواره از هنرمندان فارس برخوردار بوده است. شاهدی بر این ماجرا دوران صفویه است. نظریه ادبی وجود دارد که بر اساس آن ادبیات ترکی و فارسی عکس هم عمل می کنند. چنانکه در دوره صفویه شاهد افول ادبیات فارسی هستیم. ولی برای ادبیات ترکی موفقیتهای بزرگی را در این دوران می توانیم شاهد باشیم. این اتفاق تاریخی در حاالی روی می دهد که هنوز هم دربار در اختیار هنرمندان فارس قرار دارد. خصوصا از دوران شاه عباس اول شاهد شکل گیری تضاد بین دربار و هنرمندان ترک هستیم. این مساله در هماهنگی با عموم مردم ترک ایران و آزربایجان و ترکمن صحرا نیز قرار دارد. به صورت مکتوب ومستند نیز شاهد فعالیتهای شاه عباس اول در جهت دور کردن ترکها ازمصادر حکومتی در این سالها می باشیم. بدون شک همین مساله واکنش عموم مردم را در پی اشته که جنس فعالیت عاشیق ها نیز بدلیل مردمی بودن آنها بیانگر چنین مساله ای در سطح ادبیات و موسیقی بوده است. شاهدی بر این امر شکل گیری دستگاهی در موسقی عاشیقی که بر مبنای قوپوز یا ساز ترکی است ؛ می باشیم به نام « یانیق کرم » ، کرم سوخته. این داستان با ساز اجرا شده و بیانگر کشمکش سمبلیک عاشیقی به نام کرم با شاه عباس می باشد. موضوع ماجرا نیز اگر چه معشوقه ای است که جانب کرم را دارد ؛ لیکن می توان قدرت اسطوره سازی عاشیق آزربایجانی را در این قضیه شاهد بود. عشق مورد بحث در این ماجرا می تواند سمبل همه جیزهایی بااشد که شاه عباس از ترکان گرفت. و چون برای ترک شرافت خانوادگی مخصوصا زن در اولویت است ؛ پس هنرمند با به تصویر کشیدن تعدی شاه عباس به معشوقش ، می خواهد اوج ظلم وی را و نیز خشم خود را نشان دهد. البته بعدها یعنی در سالهای دهه 60 به بعد در شوروی و در دهه 70 به بعد در ایران شاهد رفتن عاشیق ها به سمت حاکمیت می باشیم. البته عاشیق هایی که جبر روزگار آنها را مجبور می کند تا بخاطر نان و نام این کار را بکنند. ولی هیچکدام آنها نه کرم شده اند و نه قوربانی. از اینکه بگذریم در سالهای معاصر و دهه اول سده نوزدهم نیز چنین احساس شگرفی در بین عامه و هنرمندانش شکل گرفت. آنچه که به ادبیات « آیریلیق » یعنی جدایی در بین مردم آزربایجان شهرت دارد و در متون فارسی از آن به عنوان « حسرت » یاد می شود. البته حکومت ایران در سالهای اخیر سعی در مصادر این ادبیات نیز کرده است. به گمان آنها چنین ادبیاتی بخاطر جدایی آزربایجان و مناطق قفقاز از ایران و « مام میهن » بوجود آمده است !!! و فکر نمی کنند در این صورت چرا این ادبیات به ترکی و در آزربایجان شکل گرفته است. و چرا مخاطب آن آزربایجان شمالی است. نه ارمنستان و گرجستان و داغستان. و یا چرا در بین برادران ارمنی شان چنین ادبیاتی شکل نگرفته است. و یا در ارتباط با اوستیها چنین ادبیاتی در بین فارس ها و آنهم به صورت مردمی وجود ندارد. در حالیکه از کشفیات اخیر وزارت خارجه این می باشد که اوستی ها و کرواتها فارس تبار می باشند و حتی رد آنها را در اروپای شرقی و به صورت جالبی موازی سرزمینهایی جستجو می کنند که ترکها مهاجرت داشته اند. مثل مجارستان و ترانسیلوانی در رومانی و مولداوی ! به هر حال در این سالها شاهد غفلت نخبگان از مساله ملی و در نتیجه عدم پختگی آن می باشیم. در سالهای بعد اقبال نخبگان در حالی اوج می گیرد که با فقر مردم و مهاجرت آنها به مقاط مختلف شاهد هستیم. چنانکه در بین مردم کهنسال دو دوره « آجلیق » به معنی گرسنگی و آن هم به صورت وحشتناک هنوز هم معروف است. این مهاجرتها آخرین فرصت برای هماوایی نخبگان و مردم بود. مردان بزرگی چون پیشه وری ، حاصل این دوران بودند. ولی در سالهای بعد شاهد کم شدن اقبال مردم به این قضیه هستیم. در این سالها جنس نخبگان عوض شده بود و در حالیکه طیف مذهبی ها با این مساله بیگانه بودند ؛ طیف روشنفکران نیز مشکل بزرگی داشتند. مشکلی که به عنوان مشکل مدرنیته نیز می تواند مطرح شود. آنها از آمالی می گفتند که برای مردم بیگانه نبود ولی در چارچوب زبان وادبیاتی که مدرن بود و خاص. بصورت ساده تر مردم نمی توانستند بفهمند که آنها چه می گویند. ایرادی که به نظر هابرماس نیز بر مدرنیته وارد است. نتیجه تاریخی چنین عدم تفاهمی سالهای 25-1324 شمسی می باشد. از دست رفتن فرصتی که شاید تا ابد مایه تاسف باشد. در بین بازماندگان روشنفکران مولد آزربایجان آزاد ، شاهد تاثیر این مهم هستیم. چنانکه یکی از اولین کسانی که در زمینه ادبیات شفاهی مردم آزربایجان جنوبی کار کرده اند ؛ از فرماندهان نظامی آزربایجان جنوبی بودند. این مساله به صورت وسیعی تا زمان ما ادامه پیدا کرده است. به نظر می رسد اندک موفقیتی اگر برای فعالان آزربایجانی بتوانیم قایل شویم ؛ آن را مدیون چنین انسانهایی خوهیم بود. طیف مذهبی نیز فقط به صورت تک چهره هایی مثل معجز شبستری با اندیشه ملی همراه شده است و در اکثر موارد می توان آنها را در رده خائنین به آزربایجان دسته بندی کرد. چند سال پیش اطلاعاتی در خصوص فعالیت طلبه های ترک آزربایجانی در قم بدستم رسید.طبق آنجه من فهمیدم که در صحت آنها شک دارم ؛ تشکیلاتی به اسم ت. م. ت. که اختصار «تورک موللالار تشکیلاتی» می باشد ؛ در حال فعالیت ملی می باشند. البته در سالهای اول انقلاب شاهد فعالیت طرفداران مجتهد بزرگ آزربایجان ، آیت الله ا لعظمی شریعتمداری در قم بودیم. لیکن آنها بخاطر مشی انفعالی مرجعشان سرخورده شده بودند و عده ای از آنها به طیف طرفداران آیت الله خمینی پیوستند. اما بقیه با چشم پوشی از امتیازات همکاری با حکومت با سختی به زندگی ادامه دادند. نمونه هایی از آنها را شاید همه ما می شناسیم و شدیدا مورد احترام مردم آزربایجان نیز می باشند. اخیرا نیز از دستگیری روحانی دیگری در تبریز مطلع شدم. اتهام وی نیز فعالیت ملی و همکاری با طلبه های جوان ملی گرای آزربایجان می باشد. البته مواردی مثل گمراه کردن طلبه ها نیز در اتهامات وی دیده می شود. چنانجه این قضیه ربطی به سیاستهای اطلاعاتی رژیم نداشته باشد باید آن را اتفاقی تارخی بدانیم. البته زمان برای جنین تغییری در بین مذهبی ها بسیار دیر شدده است ولی اتفاق مبارکی خواهد بود. http://asmek.blogfa.com این رویدادها در سالهای اخیر شتاب گرفته اند. و همین چند روز پیش شاهد اقدام جوانان اردبیلی در واکنش به استفاده از اسم « پارس » در اماکن بودیم. فارغ از هیجانی بودن بعضی از این اتفاقات می توان چنین اندیشید که با بلوغ جریانهای ملی اقلیتها در ایران شاهد بازسازی و بازنمودهای عظیمی خواهیم بود. لیکن توجه به اقدامات تاثیر بخش که صرفا جنبه نمادین نداشته باشد ، باید در اولویت کار قرار گیرد. ضمنا در محیطهایی که چنین اقداماتی صورت می گیرد باید با انتشار اطلاعیه هایی دلایل خود را به صورت وسیعی بازتاب دهند. در غیر این صورت حکومت با برنامه های تبلیغی خود و استفاده از انحصار رسانه ای و سانسور ، می تواند حس همدردی مردم را نسبت به خود برانگیزد و باعث بسیج افکار در جهت مقابله با حرکتهای ملی گرایانه اقلیتها شود.