Sunday, May 31, 2009

تغییر مفاهیم جنگ

تغییر مفاهیم جنگ
جنگ بیست و دو روزه غزه باز هم مثل دیگر جنگهای معاصر فقط نقش تنش آفرینی داشت. اغلب جنگهای کلاسیک برای ایجاد تعادل و آرامش بکار می رفتند، یا چنین آرامشی بخاطر از بین رفتن عوامل هیجان اجتماعی، از آنها نتیجه می شد. اما جنگهای امروز بخاطر توان دینامیک اندیشه های عامل جنگها، نه تنها باعث یک آرامش دردناک نمی شوند، بلکه اغلب بخاطر اطلاع رسانی هیجانی و ایدئولوژیک، دست سیاستمدارها را از پشت بسته و آنها را بیشتر ناامید می سازد. در این بین کسانی اعم از سیاستمداران و مبارزان ، در این عرصه موفق خواهند بود که جنبه رسانه ای جنگ را جدی تر بگیرند و در عین حال از پشتیبانی ایدئولوژیک قوی تری در بین مردم جهان برخوردار باشند. به نظر می رسد با بالا رفتن قدرت تخریب سلاحها و در عین حال جایگزینی نبردهای داخلی با جنگهای بین کشوری که در آن حداقل یکی از طرفین از نیروهای مسلحی بهره مند است که در جنبه های دیداری و تشخیصی با مردم عادی فرقی ندارند و میدان جنگ نیز به عرصه شهرها که مرکز تداخل جمعیت و اندیشه هاست تغییر مکان داده است، طرفی که از نیروهای مسلح متعارف بهره مند است، کار دشواری در پیش رو خواهد داشت. امکان تشخیص جبهه دشمن به لحاظ تفاوت با امکنه غیر نظامی در این نبردها عملا غیرممکن و در نتیجه تلفات غیرنظامی بالا خواهد بود. طرح این نکته نیز چندان مفید نخواهد بود که اساسا نیروی پارتیزانی لباس نظامی ندارد و در صورت تحمل تلفات نیز جبهه مقابل ادعای کشتار غیرنظامیان را خواهد کرد و همین طور است در باره سنگربندی که نیروی پارتیزان از تمامی امکانات بازدارنده یعنی خانه ها، مدارس و بیمارستانها استفاده خواهد کرد و در عین حال دست نیروی مقابل برای هرنوع مقابله بسته خواهد بود. در این بین چنانچه نیروی مهاجم حالت تهاجمی داشته باشد، وضع دشوارتر خواهد شد. چه مثلا در جنگ سی و سه روزه، شلیک موشکهایی از خاک لبنان آن هم به دست نیروهایی غیر از نظامیان رسمی یک کشور، حداقلی ازمشروعیت را برای اسرائییل در حمله به خاک دولتی که فاقد توانایی و اقتدار لازم برای اداره گروههای شبه نظامی است، فراهم می کرد. حالتی شبیه به حملات ایران به پایگاههای مجاهدین خلق در خاک عراق. البته وارد شدن در جزئیاتی که به بحث در تفاوت این گروهها بپردازد، خالی از فایده خواهد بود؛ چه این عرصه عرصه بحثهای ایدئولوژیک خواهد بود و در چنین مباحثی ساختار منطقی نیست که برنده را مشخص می کند بلکه تعداد طرفداران یک ایدئولوژی برنده را مشخص می سازد. در جنگ بیست و دو روزه غزه، هرچند عدم سازش یک دولت محلی با دولت مرکزی می تواند محمل اقدامات دولت اسرائیل باشد، اما پیشینه مبارزات فلسطینی که آنها را به عنوان مدافعین سرزمینی اشغال شده معرفی می کند باعث می شود تا افکار عمومی تمامی خطاهای احتمالی شیوه نبرد غیرمنصفانه ای را که حماس به ادعای اسرائیل توانست از آنها بهره ببرد، ناچیز و غیر محتمل شمارد. در هر حال برای نبردهای آینده باید دکترینهای جدیدی تنظیم شوند. اما این نبرد پایان مطلق گرایی نظامیان خواهد بود. این نظامیان نیستند که نتیجه جنگ را تعیین می کنند، بلکه همچنان عوامل غیر نظامی و این بار بجای سیاستمداران عوامل مدرن اجتماعی نظیر رسانه ها و افکار عمومی یعنی واحدهای کلان و خرد رسانه ای هستند که تعیین می کنند چه چیزی خیر و چه چیزی شر است. ایدئولوژی همچنان زنده است.