نگاهی به سیر تکوینی حقوق اقلیتها
---------------------------------------------------------------------
اول: نگاهی اجمالی به حقوق اقلیتهای ملی ودینی در جهان
آدمی را چه آفریده ویژه خداوند بدانیم و چه محصول فرایند مورد نظر داروینیسم ؛ تنها اندک مدتی بعد از ازدواج آدم و حوا و پیدایش کثرت کمی و کیفی در جمعیت ، طبع و عادات وی ، دچار افتراقها و تفاوتهای عمیق می بینیم.
مطابق اسطوره های ادیان آسمانی این کثرت در برخی وجوه مثل زبان ناشی از غضب خداوندی بود. پادشاهی ستمگر برجی ساخت تا خداوند را در فراز آن به قتل رساند و در نتیجه آن ، خداوند عصبانی شد و خواست انسانها را تنبیه کند. پس انسانها در حالیکه به زبان واحدی سخن می گفتند ، خوابیدند و چون بیدار شدند ، هیچ کدام زبان دیگری را نمی فهمید. از منظر علوم بشری نیز این تنوع ، منشایی معلوم دارد. در حیطه مسایل طبیعی و زبانی نیز ، زبان ، محصول تکامل چندگانه و تنوع شرایط طبیعی ، زیستی ، اجتماعی و فکری انسانها در طول چندین هزار سال می باشد. البته دیدگاههای دیگری نیز وجود دارند. هر دو دیدگاه وجود کلمات مشابه را در زبانهای مختلف به نفع استدلال خود مصادر می کنند و وجود این تشابهات را بعظا ناشی از ریشه مشترک و روزگار وحدت طلایی می دانند. دیدگاههایی نیز این تشابهات را ناشی از برخوردها و تبادلات فرهنگی و تمدنی و در نزدیکترین شکل به اندیشه مذهبی ، ناشی از قرابتهای خانوادگی می دانند.
با همه این توصیفها ، آدمی با تنوع زبانی وفرهنگی ، که علیرغم ورود سایر پارامترها و فاکتورها همچنا ن اصلی ترین عوامل ملت سازی بشمار می روند؛ در سطح کره خاکی عرض اندام کرد. کم کم بر آوردن حوائج مادی ومعنوی وی رابران داشت که به تداخل و رابطه با ملل دیگر نیز بیاندیشد. به تصادف یا اجبارو اختیار چنین تداخلی بوجود آمد ولی همواره در هرگونه تداخلی نیز بر حسب علتهایی ، اصالت یکی ازموارد بالارابرای خود و به عنوان شاهد تاریخی حفظ کرد. مثلأ باوجودتکلم هزاره ها در افغانستان به تاجیکی ، باوربه مغول بودن شدیدأ دربین آنها وجود دارد ویا وجود انواع جریان های سیاسی واجتماعی وتاریخی ، مردمان آذربایجان همچنان گذشته، به ترکی صحبت می کنند. درچهارچوب امپراتوری های سنتی وکلاسیک این مساله مشکل خاصی بوجود نمی آورد. ودرقلمرو امپراتوریها، ملل مختلف ، درکنار هم زندگی می کردند. البته بدون شک پایه این دستگاه سیاسی واجتماعی ، زورواجبارحکومتی بود. زمانی ترکها در قالب انواع اقوام ، برسرزمین های مرکزی وشرق روسیه فعلی حکم می راندند ، زندگی می کردند ودر آن می مردند. ولی با پیدایش امپراتوری رومانوف ها و ضعف امپراتوری های ترک ـ مغول ؛ امپراتوری تزارها آنها را درهم کوبید و آنها نیز امتیازات تاریخی خود را به نفع تکنولوژی ونهادهای مدرن روس ها واگذار کردند . جنگ وجدالهای اولیه نشان از آن می دهد که این ملتها هیچگونه رضایتی به این کار نداشتند. آنها را واداربه سکوت تاریخی ودادن بهایی گزاف کردند. واکنون در جنگهای مختلف روسها با ملل مختلف ، ترکها نیز پابه پای آنها می جنگند وگاهأ حتی بیشتر هم کشته می شوند!
اگر چه این بررسی موردی مربوط به روسیه است. ولی با اندک بیطرفی در همه کشورهای چند ملیتی کنونی ، از جمله ایران، می توان این مساله رادر گذشته دور ، قرون وسطی و سالهای معاصر مشاهده کرد.
عامل دیگر گردآوری ملل مختلف در یکجا ، دین بود. گسترش دین با استفاده از حربه جنگ والبته گاهی نیزابزار شدن دین در دست امپراتوران ، همانند کارخانه ای عمل می کرد که محصولات آن انسانهایی با دین یکسان ولی زبانها وفرهنگ های مختلف بود. اگرچه وارثان دیدگاه مذهبی ادعا دارند که جنگجویان مذهبی ، همواره برای آنهاعدالت وبرابری رابه همراه می آوردند. ولیکن استفاده ازدین به عنوان ابزار یکسان سازی می تواند این نظر راتائید کند که حداقل استفاده از این ابزاردرمناطق مختلف ، نتایج متفاوتی داشته است. درجوامع اروپایی دین گرچه در ابتدا عامل تداوم یا ظهورامپراتوریهای دینی باملیتهای مختلف شد ؛ مثل امپراتوریهای روم ، شارلمانی ، آنگلوساکسونها واسلاوها. اما کم کم با تمیز قایل شدن بین دو بعد معنویات فرهنگی وملی ، مثل زبان ، ادبیات ، موسیقی وفرهنگ ؛ ملل مختلف البته ، باتلاشهای بسیار قادر به تعریف دولت ملی برای خود شدند واکنون تقریبا در کل اروپا میتوان فقط از لاپونهای اسکاندیناوی و باسکهای فرانسه واسپانیا یاد کرد که دولت مللی ندارند. ونیزدربالکان که مرزهای ملی رعایت نشده است. ولی برای همین اقلیتهای فاقد دولت مللی نیز، حقوق مدنی ،شهروندی و آموزشی در بالاترین مقیاسها تعریف شده است . در بلغارستان با عنوان کشوری دارای جایگاه متوسط در دنیا ، ترکها علیرغم سختگیریهای دولت کمونیستی ، اکنون ازحقوقی چون : اسمگذاری ترکی - اسلامی ونامه نگاری رسمی به ترکی وتدریس ادبیات خود و. . .را به دست آورده اند. واین درمورد سایر اقلیتهای موجود در اروپا نیز صادق است وآخرین نمونه ی آن آلبانیهای مقدونیه و کوزوو بود. واتحادیه اروپا نیز روزی را با عنوان روززبان مادری تعیین کرده است که با حمایت سازمان یونسکو تبدیل به روز جهانی زبان مادری شده است و هر ساله به این مناسبت برنامه هایی اجرا می شود. چنین مراسمس برای اولین بار ، در روز 21 فوریه سال 2000 ، برکزار شد. از آن پس، این روز به عنوان روز جهلنی زبان مادری ، خیلی ها را وادار با اندیشیدن کرده است.
دین درجوامع شرقی به دلیل کیفیت عاطفی زندگی شرقی وسایرخصوصیات فرهنگی و اقتصادی توانست دراصل وفرع جامعه نفوذ کند . حکومتهای دینی با تداوم خود و بوجود آوردن فرهنگ خاص خود وتوجیهات مخصوص خود ، توانستند نیازمندیهای دیگر انسان را کوچک وناچیز شمرده وآنها را چنان بی ارزش نشان دهند که درجامعه دینی ادعای حقوقی ازنوع حقوق فرهنگی و زبانی همواره به عنوان عامل تفرقه ونفوذدشمن و...مهجورشناخته وشناسانیده شده است. وانسان شرقی نیزآنرا پذیرفته است. این مساله میتواند ریشه درآموزه های دینی داشته باشدکه دین راتأمین کننده همه حقوق انسان شناساندند. ولی کم کم این « همه» حقوق به بعضی جنبه های« مهم » محدودیت پیدا کرد. واین محدوده ها چنان قداستی پیداکرد که اگرچه علیه خواسته های دیگربه کار برده نمی شدند ولیکن امکانات رشد دراختیارآنها قرارداده نمی شد واین داستان درجامعه شرقی همچنان ادامه دارد. دراین کشور ها ، حتی علیرغم وجود تعریف جامعه چند ملیتی ، به منظورایجاد مجوزبرای سرپوش نهادن بر چرخه ای از تضییع حقوقها ، همواره درتعریف ملت ، چهارچوبه سیاسی معیاردرنظرگرفته شده است وهر کسی که بر اساس رابطه ی تابعیت ، دراندرون مرزهای سیاسی یک کشو زندگی می کند ،عضویک ملت به نام آن کشورنیزشناخته میشود مثل ملت ایران وملت عراق و...حال آنکه صرف وجود برخی دولتهای ملی در اطراف ما بعنوان اقلیتهای قومی داخل آنها نیز میتواند نشانگر چند ملیتی بودن آنها باشد. درجوامع شرقی معمولأیکی از ثابت ترین شرایط وفاکتورهای ملت سازی دین وتجربه مشترک تلقی می شود . وهمه اینها این سوال رابه ذهن متبادر می سازد که آیالازمه زندگی درجامعه دینی صرفنظرکردن ازاصالت ملی وحقوق به بهانه های سیاسی و...است؟! ویا راه حل دیگری نیز میتواند مد نظر باشد.
چراباید دستاورد تمدن اسلامی ایران چنین باشد که دانشجوی ترک دردانشگاه تهران علی الخصوص دختران ترکی حرف نزنند؟ ودرپی جواب خواهی شما ، حرف از تمسخر وجوک وپست شمردن و...خواهند زد. اگر چنین جامعه ای المانهای نژادپرستی را ندارد؛ پس نام این چیست؟ وسوال اساسی این است که چراباید چنین جوی پیش آید؟ وآیااسلام که درپی کرامت انسانی وعزت نفس بشراست؛ وکسی را که برای خود عزت نفس نداشته باشد برای دیگران خطرناک میخواند «منْ هانتْ عليه نفسهُ فلاتأمن شرّهُ» چرا باید چنین جامعه ای را بوجود آورد ؟
در جامعه اى كه خود را وارث کاملترین دین دنیا و ازآن بین نیز وارث کاملترین شاخه آن میداند؛ وبرای خود حقانیت جهانی قائل است. چرابایدچنین مشکلاتی وجود داشته باشد وراه حلی برای آن وجود نداشته باشد ؟ درصورت ارائه راه حل نیز، تنهاحالت نمایشی و روی کاغذی داشته باشد مثل اصل 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران. وآیا درجهان کنونی که به چنین مسائلی اهمیت داده می شود، اسلام می تواند با کلی گویی وچشم پوشی به این ابعاد انسانی بازهم انتظاراقبال جهانی داشته باشد ؟
دراینجا با دوسوال روبرو هستم. یا اشکال در اصل دین است و یادرمدیران دینی .اگردر دین نباشد پس درمدیران دینی است. ولی اگردراصل قضیه یعنی دردین ریشه داشته باشد که همواره چنین فرضی از طرف علما در نظرگرفته شده ، مسأله صورت دیگری پیدا میکند . بعنوان مثال درهر کتابی درباره اقلیتها ، اززبان وقلم خود علمای اسلام میتوان دید وخواند که اسلام به مسائل قومی ونژادی کوچکترین وقعی نمی نهد!! درامتیازبندی بله. ولی در نابودی کرامت انسانی هم آیا چنین است. واکنون که با مسأله تهاجم فرهنگی نیز رودررومی باشیم آیا یک ترک، اگر با فرهنگ وادبیات ورسوم خود عجین شده باشد زودتر تسلیم می شود ؛ یایک ترک که دراثر سیاستهایی وتبلیغاتی فارس زده شده است ودچاربحران هویت گردیده ، زودتر خودرا می بازد ؟! مطمئنا دومی . چون من اگر قرار است ترک نباشم چراباید فارس شوم. مثل یک آمریکایی می شوم . این منطق یک انسان دچار بحران هویت است.
اگر قضیه رامربوط به مدیریت دینی جامعه بدانیم ؛ سیستم رانیزمدیرمعرفی می کند البته باکارآیی خود. چنین سیستم دینی که ادعا دارد اصول آن نه فردی بلکه دارای قابلیتهای تشکیل حکومت است ؛ به اینجا که میرسد ، سعی درتوجیح آن می کند وازتدبیر سازمانی ونهادی طفره میرود . دراین سیستمها وسیستمهای مشابه ، تنهادلیلی که اقامه میشود ، مصلحت سیاسی است. آیا حکومت دینی اگرنتواند به بهانه مصلحت سیاسی چنین حقوقی رااعاده کند باید انتظار پذیرش روزافزون خودرانیزدربین مخاطبین موردی خود داشته باشد ؟ به هر حال سعی مابرخوردبی طرفانه وعقلایی با قضیه است. هدف نوشتار حاضربیان این مطلب است که سیاستهای غیر دینی و یاسوء مدیریت وقتی که به اسم دین باشد ، میتواند عامل مخرب دین نیز باشد. چرااکه در سیستم دینی ، اشکالات ونقایص نیز به پای دین نوشته خواهد شد.
دوم : نگاهی به برخورد حکومتها بااقلیتهای ملی ودینی در درازای تاریخ
حکومتهای قدیمی بر اساس اینکه مبنای.وجودی خود را براساس نژاد ویا دین تعریف کرده باشند ، با اقلیتها نیز برخورد متفاوتی داشتند. دربرخی موارد دین ونژاد چنان به هم آمیخته می شدند که اقلیتهای نژادی دیگر، عمدتا اقلیت دینی نیز بودند .« حکومتهای یهودی قبل از میلاد مسیح از مقتدر ترین و پر سابقه ترین حکومتهای آن عصر بودند. نظر به پیوند خاصی که نژادو مذهب درآیین یهود پیدا کرده واین آیین را در عین مذهبی بودن بصورت حاد نژادی درآورده است. معمولأ از یک سیستم کاست خشن نژادی و مذهبی پیروی میکردند ... دولت یهود که براساس برگزیدگی ملت یهود پی ریزی می شد وبهمین دلیل نمیتوانست تئوری دولت متشکل ازگروههای مختلف نژادی و مذهبی را بپذیرد ویا تشکیل یک حکوت جهانی را هدف خود قرار دهد ؛ ناگزیر سیاست آن در مورد توده های وسیع غیر یهودی یکی از دو طرح زیر نمیتوانست باشد .
1ـ نابودی افرادی غیر یهودی...
2ـ به بردگی کشیدن آنان وبهره برداری هرچه بیشتر از نیروی این گروهها برای مصالح ملت بر گزیده یهود»
دو مدل بالا هنوزهم ـ البته با ظرافت وتعدیل، دستور کار ملتهای چند ملیتی شرق است. اگر مقاومتی بکنند راه حل اول واگر سرو صدا کنند راه حل دوم ، در برخورد با آنها انتخاب می شود. پیشرفت تمدنی چند هزار ساله ، این وسط مفهوم خود را از دست میدهد یا نه!؟ بیشتر از آنکه این مسائل در زندگی مطرح شود ؛ الگوهای انتزاعی جای آنهاراگرفته و بشر خسته از نزاعهای انتزاعی درجستجوی آرامش ذهن خود را از اشتغال به این مساله مبرا میسازد . مثل انسانی خسته که کمتر به فکر نیاز ها روانی خانواده خود است. روزی این مسائل چه نتیجه ای به بار خواهد آورد ویقه او را خواهد گرفت یا نه ؟ فعلأ مهم نیست.
این چنین مدلهای رفتاری ازجانب حکومتها ادامه پیدا خواهد کرد. البته با توجه اهمیت مساله ، آن نزاعها بیشتر جنبه ی د ینی به خود گرفت . نتایج خشو نت بار چنین مدلهای رفتاری باعث شد تا برای اولین بار بشر، بااستعانت ازتعقل ، سعی در باز سازی مدلهای دیگر بکند. عهد نامه های مختلفی در قرون 17 ، 18 و 19 منعقد شدند مثل عهدنامه معروف وستفالی و وین. در این عهدنامه ها به مساله آزادی مذهبی توجه شده. البته دلیل این مساله نیز این بود که به طور مثال عهدنامه وستفالی بعد از جنگهای « هفت ساله » با ریشه های مذهبی ، شکل گرفته بود. با پیشرفت های بدست آمده در سال 1856 میلادی ، در عهد نامه پاریس ، تبعیض نژادی نیز ملغی شد. این فرایند تا زمان ما نیز با افت و خیزهایی ادامه داشته است. متاسفانه جنگ سرد ، در کاهش توجه جهان دموکراتیک به این مسا له تاثیر قابل توجهی داشت. چراکه معمولا حکومتهای انقلابی ، علیرغم شعارهای پر طمطراق ، کوچکترین تلاشی در جهت ایجاد برابری های اصولی و پویای نژادی و مذهبی نداشته اند ؛ در این دوران با دامن زدن به جو رمانتیک انقلابی به سوء استفاده از این مفاهیم روی آوردند. هر چند به صرف این دلایل نمی توان به دفاع از کارنامه غرب پرداخت. در این مدت البته ، پیشرفتهای قابل ملاحظه ای نیز بدست آمده است.
از جمله مواردی که در این عهد نامه ها – عهدنامه های تنظیم شده در سده های پیشین – جلب نظر می کند. مطرح شدن مفاهیم مورد نظر ما مثل حقوق اقلیتهای مذهبی و نژادی در بین مردم یک کشور است. این مساله بویژه در عهدنامه 1856 پاریس لحاظ شده است. « مطابق این عهدنامه مقرر گردید که از لحاظ مذهبی و نژادی بین افراد یک کشور تبعیض و اختلافی نباشد».
این مقوله بعد از جنگ جهانی اول نیز ادامه پیدا کرد و دولتها طی معاهداتی حقوقی را برای اقلیتهای مذهبی و نژادی ساکن خاک خود در نظر گرفتند. در نهایت با جدیت قضیه و عزم راسخ بشری برای حل این معضل قدیمی ، جامعه ملل ،پس از تشکیل خود وارد کار شد. جامعه ملل مقرر داشت :« برای تضمین احترام و رعایت حقوق اقلیتها باید تعهدات دول در مورد اقلیتها در قوانین اساسی آنها منعکس شود. و علاوه براین ، جامعه ملل مراقبت خواهد کرد که این تعهدات اجرا شود».در عهدنامه برلین 1878 نیز دول بزرگ زمان ، دولتهای متعصب را مجبور به شناسایی آزادی مذهبی نمودند. ولی نسبت به مسایل نژادی و زبانی ابهاماتی بجای ماند.
سوم : حقوق اقلیتهای ملی و مذهبی در عصر نو
روند قبلی رسمیت دادن به حقوق اقلیتهای ملی و دینی به کندی و بدون تضمین خاصی به پیش می رفت. تبعا چنین روندی آغاز و تداوم خوبی حساب می شد ولی نتایج چندانی نداشت. آخرین نمونه این تلاشها در کنفرانس 1929 پاریس بود که بدون نتیجه خاصی به کار خود پایان داد. البته در نحوه بر خورد دولتها با اتباع بیگانه پیشرفتهای چشمگیری بوجود آمد. در مجموع اقدامات انجام گرفته تا جنگ جهانی دوم ، با وجود منحصر بفرد بودن در نوع خود ، بدلیل عدم پشتوانه و ضمانت اجرایی ، در حصول به نتیجه موفق نبود. بدین ترتیب جامعه ملل نیز منحل شد.
در فردای جنگ دوم ، با شروع کار سازمان ملل متحد ، این مساله در قراردادهای صلح دول فاتح با دول مغلوب لحاظ شد. آنها متعهد به رعایت حقوق اقلیتهای ملی و مذهبی شدند ,؛ ولی در قالب حقوق شهروندی. غیر از این تاکید خاصی بر حقوق آنها نشد. در کل همین نیز چرخش بزرگی بود. اصلاح در نوع نگاه به اقلیتها ، از حالت بیگانه بودن و تابو بودن ، به شهروند ، یعنی کسی که مثل من در درون سازمان اجتماعی ما زندگی می کند و می تواند خدمتی بکند و خدماتی نیز شامل او بشود ؛ بزرگترین دستاورد بشر برای اقلیتها بود. ولی باز این قضیه نیز به نوعی دچار سوء تفسیر شد. از اقلیت باسک اسپانیا می پرسیدند : تو درست است که باسک هستی ولی اسپانیایی هستی یا نه ؟ چنانچه نه می گفت ؛ دشمن بود و چنانچه بله می گفت ؛ می گفتند هویت باسکی این وسط چه کاره است !!
مجمع عمومی سازمان ملل در اولین اجلاسیه خود اعلام کرد : مصلحت عالیه جامعه بشری اقتضا می کند که به آزار و ایذاء افراد بشر و تبعیضات دینی ونژادی پایان داده شود. برای اجرای این تصمیم ، کمسیون حقوق بشر و کمسیون فرعی حمایت اقلیتها و جلوگیری از تبعیض در 1947 شروع به کار کرد. ولی اقدامات آن از حد مطالعه و تحقیق در مورد مساله تبعیض و احیانا توصیه و تاکید فراتر نرفت. تشکیل یونسکو نیز در این راستا بی تاثیر نبوده است. ولی در مجموع سازمانهای بین المللی به دلیل اینکه هرگز نمی خواهند تعامل خود با دولتها را به خاطر اقلیتهایی که بویژه در مورد افلیتهای نژادی ، اقدامات مثبتی در سطوح بالا از جانب خودشان انجام نمی گیرد ؛ از دست بدهند ، در این مورد اقدام قاطعی انجام نمی دهند. رویه همیشگی سیاست ! سیاست ، عرصه قدرت ونخبگان است.
چهارم : حقوق اقلیتهای ملی و مذهبی در اسلام
با توجه به جهان بینی اسلامی که در آن اصالت با معنویات مذهبی است. نوعی سیستم اجتماعی مبتنی بر ادیان تعریف می شود. و در این میان تاکید بر اسلام و زبان عربی است. لذا هیچ جای بحثی در یک جامعه اسلامی ، در قالب قانونهای اسلامی برای اقلیتهای نژادی و زبانی بر جای نمی ماند. اسلام اکیدا این مساله را طرد کرده و آن را نشانه جاهلیت دانسته است. شما در هیچ یک از کتب مذهبی به مساله حقوق ملی نژادی و زبانی برخورد نمی کنید. تمام تلاش این سازمان اجتماعی در یکسان سازی دینی و فرهنگی است. تاکید بر اختلافات و کثرت گرایی صرفا تفسیرهایی می باشند که در خود جامعه علمای مذهبی نیز بر سر آن هیچ توافقی وجود ندارد و لذا این مبحث در کشورهای اسلامی بیشتر تحت تاثیر جنگ اول و دوم جهانی و شکل گیری دولتهای جدید ، حالت بدیهی پیدا کرد. وگرنه تلاشها در جهت ابقا امپراتوریهای سنتی در قالب خلافتها و سلطنتهای اسلامی نمونه مقاومت در برابر این قضیه می باشد. هر چند به تقلید از دول اروپایی ، در عثمانی ، حقوق فدرالی و محلی برسمیت شناخته شده بود و در ایران نیز پادشاهی ممالک محروسه مبتنی بر سیستم فدرالی سنتی بود. ولی در فردای اضمحلال عثمانی و قاجار چیز زیادی بر جای نماند. مدرنهای دیکتاتور ، در این مورد بدتر از آنها ظاهر شدند.
اما در باب مساله حقوق اقلیتهای دینی ، اسلام با ابتکار قرارداد ذمه مساله را به شکل جالبی حل می کند. گروه های غیر مسلمان خواهان حضور و یا ادامه حضور در سرزمینهای اسلامی باید تابع این قرارداد باشند. قرارداد کاملا اختیاری است. در صورت عدم قبول ، مجبور به ترک بلاد اسلامی هستند. و در صورت قبول باید مالیاتی خاص به اسم « ذمه » بپردازند. و در مقابل دولت اسلامی دفاع از آنها را بر عهده می گیرد و آنها در قبال دفاع از سرزمینهای اسلامی ، مسئولیتی ندارند. البته این قرارداد شامل همه اقلیتهای مذهبی نمی شود. دلیل آن وحیانی بودن آن است. یعنی اجتماع اسلامی به تجربه ، به این نتیجه نرسیده است که باید چنین راه حلی باشد که آنرا شامل همه کند. بلکه قران خط سیر را مشخص کرده است و مسلمانان نیز بدون منطق تجربی و در راستای منطق تسلیم آنرا پذیرفته اند.
در عصر نوین با پیدایش مساله تابعیت ، این تعاریف ارزش خود را از دست دادند. اکنون مسیحیان نیز در دفاع از کشور محل سکونتشان شذکت دارند. و بنا به نطق تجربی ممکن است در کشوری مسلملن ، هندوها نیز حقوق خود را داشته باشند. ولی بعضا اقلیتهای مردود همچنان در مضیقه هستند.
حرف آخر
با نزدیک شدن به حالت دهکده جهانی ، گسترش ارتباطات و اطلاعات باعث شده تا جکومتها دچار مشکلاتی شوند. آنها با انسانهای توده ای دیروز که فرق چندانی با غلام و نوکر نداشتند ، دیگر رودررو نیستند. آنها با انسانهایی که در بر خورد با حکومت ها ف کوچکترین دانشی نداشتند ، مواجه نیستند. بشر امروز ، علم دارد. زیاد اهل تقلید نیست. می اندیشد و می خواند. سفر می کند و حتی بصورت مجازی ، و در نتیجه می بیند. اکنون او حقوق خود را بهتر از کارمندان حکومتی می داند. و این ، یعنی بوجود آمدن انسان دانا ، سر آغاز مشکلات است. چنین امسانی حقوق خود را خواهد خواست. دست به مقایسه نیز خواهد زد. بنابراین نمی توان با بهانه های دیروز او را از حقوقش محروم کرد. او همنوعان دیگرش را پیدا کرده و با انها ارتبا برقرار خواهد کرد. او در عرصه امواج دانایی قرار دارد. و کم کم خردمند نیز خواهد شد.
چنین انسانی انتظارات بیشتری خواهد داشت و دولت خود و حتی دولتهای دیگر را تحت فشار قرار خواهد داد. پس احتمالا در سالهای نه چندان دوری ، شاهد تغییرات زیادی در سطوح منطقه ای ، ملی و فرا ملی خواهیم بود. آینده کاملا امیدوار کننده است. البته برای آنها که بجنبند ! سازمان دهی کنند و گریه کنند. چه مثلی ترکی می گوید : آغلامایانا ، مه مه یوخدور ! هرکسی که گریه نکند ، شیر نخاهد خورد ! در همین چند سال اخیر در این راستا موفقیتهای بزرگی را شاهد بودیم : بربرهای الجزایر برسمیت شناخته شدند. آلبانی های کوزوو و مقدونیه هم امتیازات خود را بدست آوردند. تامیل ها نیز در چنین مسیری قرار گرفته اند. مسیحیان جنوب سودان نیز تا 5 سال آینده تکلیف خود را مشخص می کنند و اکنون نیز امتیازات خود را بدست آورده اند. فلسطینی ها هم کم کم به سمت استقلال می روند. در افغانستان و عراق نیز اقلیتها حقوق خود را بازیافتند. کردها نیز در ترکیه موفقیت کسب کردند. ترکها نیز در بلغارستان. ایران نیز دوره ویار خود را می گذراند و آبستن است. همه چیز خبر از دنیایی محترمانه و انسانی تر می دهد. به امید چنان روزی.
Tuesday, October 25, 2005
Subscribe to:
Posts (Atom)