< الوجا آتالی: ما امروز نباید بگوییم که تهران به آزربایجان تعلق دارد.
مصاحبه ای را که توسط مرکز تحقیقات استراتژیک و خبررسانی باکو در کنار کنگره آزربایجانیهای دنیا با خانم الوجا آتالی، نویسنده آزربایجانی و دوست مقیم سوئدمان، فرزند کانون عاصیف آتا، انجام داده ایم، تقدیم شما می کنیم.
خانم الوجا، نظر به یک قرن اخیر تاریخمان، متوجه می شویم که ترکان آزربایجانی در ایران چندین بار دست به اقدامات انقلابی زده اند. اما روند این انقلابها همواره به دلخواه آزربایجانیها پیش نرفته است و منجر به شکست شده. آیا شما می توانید درباره عوامل منجر به شکست صحبت بفرمایید؟
همواره در دلهایتان خورشید پدر فروزان باد ! اولا بخاطر دعوتی که از من برای مصاحبه به عمل آوردید، از شما و همکارانتان در سایتتان، تشکر و قدردانی می کنم. من به طور منظم سایت شما را می بینم و به صراحت می خواهم بگویم که امروز روزگار در شرایطی که عمده جوانان آزربایجانی وقت خود را صرف ملاحظاتی در مورد خودشان و درمورد مسایل روزمره جهان اطرافشان که با سرعتی شگرف در جریان است می کنند ، کار شما در ارتباط با دعوت به ترک گرایی و توجه به مسایل آزربایجان جنوبی، اندیشیدن درباره تاریخ آن، یادگیری مسایل امروزی آن، و پرسش درباره آینده آن، و طرح سوالاتی در این مورد، کاری بزرگ است و البته مقدس. عشق وطن پرستی شما ارزش تبلیغ بیشتر را دارد. اما بپردازیم به سئوال شما. ما همواره در ایران انقلاب کرده ایم، اما دچار شکست شده ایم. از این دیدگاه ارائه جواب کوتاه به این سوال چندان سهل و آسان نمی نماید. این را هم باید بگویم که من این سوال را هر روز چندین و چندین بار می شنوم و در نوشته ها با آن مواجه می شوم. این بدین معناست که سوال مورد نظر، مردم ما را به اندیشه وا می دارد، عینیت دارد و اینکه در شرایط تاریخی روز نیز ترس از حتمیت چنین تکرار مشابهی وجود دارد.
در ذات تکرار، پیشرفت وجود ندارد. تکرار به لحاظ ماهوی درجا زدن است. در تکرار تکامل نیز وجود ندارد. آنچه روی داده است، یک بار دیگر نیز اتفاق می افتد؛ آنهم به شیوه قبلی و بدون توجه به این مساله که از رویداد اول مدت زمانی گذشته است. نظر به شرایط تاریخی روز، متوجه می شویم که زمان به سرعت سپری می شود اما ما در شرایط تکرار تاریخ، هرچند برای پیشروی گام بر می داریم، اما پسروی می کنیم. به نظر من ترسی که انقلابهای ترکان ایران برای ما بوجود آورده، چنین ماهیتی دارد. متاسفانه من از جنبه ترسناک قضیه شروع کردم. اما اجازه دهید همینطور باشد، ما قصد فریب چه کسی را داریم ؟ این لازم است. حالا که قصد داریم صریح صحبت کنیم و سخن از «مساله ملی» می رود و افزون بر این با خوانندگان سایتی روبرو هستیم که مورد اقبال جوانان قرار گرفته، صراحت صحبتها بدیهی هم می نماید. دوما، لازم است که از ماهیت انقلاب صحبت شود. انقلاب به نوزاد نورسی می ماند که قبل از موعد مقرر خود به دنیا آمده باشد. او از نظر بنیه ضعیف است، طبیعی است بخاطر اینکه برای زندگی آمادگی نداشته، دست و پنجه نرم کردن وی با خطرات اولیه زندگی نیز به ما اطمینان صد درصد از موفقیت وی نمی دهد. شما به تاریخ انقلابهای اتفاق افتاده نظر کنید، در انقلاب بورژوازی فرانسه، سر مخترعان گیوتین، به گیوتین سپرده شد. انقلاب کبیر اکتبر، تا چه اندازه مایه فلاکت و بدبختی بود؟ می توان باز هم شمرد و این لیست را طویلتر کرد.
قصد دارم تا در حدی که با موضوع بحثمان ارتباط پیدا می کند، به این مساله بپردازم. شاید به نظر شما اینطور برسد که من مساله را گسترش می دهم، اما برای تبیین ماهیت قضیه، واقعیت های تاریخی لازم هستند. با بکارگیری تاریخ به مثابه واقعیت، بایستی به مسایل داخلی خودمان معطوف شویم. یک کلام اینکه باید بدانیم که انقلاب اصلا هم به این معنی نیست که تنها انتخاب درست می تواند باشد. اما در مواجهه با انقلابهای ترکان در آزربایجان جنوبی، بنده به شکل معناداری تاکید می کنم که این وقایع جملگی رویدادهای ویژه ای بودند. شورش خشمهایی بودند که در طول تاریخ در دل مردم انباشته شده بودند. ممکن است بگویید که در تمامی انقلابها چنین چیزی وجود داشته است. درست است، وجود داشته، اما در «مساله ملی» ما مساله کلا فرق می کند. ما همواره به عنوان انقلابی شناخته شده ایم، اما ثمره اش را فارسها چیده اند؛ انقلاب نیز در خون خود خفه شده است. افزون بر همه اینها، به عنوان وحشی نیز قلمداد شده ایم و چه اسمهایی که رویمان گذاشته اند. در اینجا می خواهم نقل قولی از عاصیف آتا و تفکر مکتب وی داشته باشم: «ما طرفدار هیچ انقلابی نیستیم. انقلاب نه، انتباه (بیداری) لازم است. بشر باید به آهستگی از درون تغییر کند، رشد کند، کامل شود». آتا می گوید که به پا خاستن خلق باید همراه با روی پا ماندن آنها نیز باشد. این مساله به نوعی در انقلابها نیز وجود دارد. خلق به پا می خیزد، اما قبل از آنکه راه رفتن را آموخته باشد. به همین دلیل نیز انقلابها کال هستند و نتیجه لازم را نمی دهند.
آقای النور، می خواهم با استفاده از این فرصت، مساله دیگری را نیز طرح کنم. ما همواره از انقلاب ستارخان، از مشروطه، حرف می زنیم، اما از شورش انقلابی زن، زینب پاشا، که قبل از مشروطه بود و به اعتقاد من از حوادث زمینه ساز مشروطیت بود، صحبتی به میان نمی آوریم. این مساله چند علت دارد. اول اینکه منابع دست اول به زبان فارسی است و به اندازه کافی مورد تحقیق و بررسی قرار نگرفته اند و به همین دلیل نیز فارسها آن را به مالکیت خود در آورده اند. اما ما نباید فراموش کنیم که زینب {پاشا} یک زن تبریزی است. در تبریز نیز فارسی وجود ندارد. این وقایع به همراه حادثه تنباکو به جهان شناسانده شده اند و خیلی از اوقات نیز به همین نام شناخته می شوند. خیزش زینب پاشا به تنهایی، بدون سلاح و نتیجتا پیدا کردن طرفداران فراوان و عزیمت به کوهها، حاکمیت ایران را وادار به تجدید نظر در مقاولات خود با سرمایه گزاران خارجی می کند. در این شرایط زمانیست که مطبوعات فرانسه، روسیه و بریتانیا درباره او اطلاعاتی می دهند و خبر از به لرزه در آمدن پایه های حکومت ایران توسط وی می دهند. می خواهم بگویم که جنوبیها همواره حقوق خود را مطالبه کرده اند، ساکت ننشسته اند، ساکت نیز نخواهند نشست.
اهالی تاریخ ما همواره چنین گفتمانی را مطرح کرده اند که یکی از علل اصلی شکست ترکهای ایران، فریب آنها از جانب قدرتهای بین المللی و در مقابل حمایتشان از ایران در لحظه تعیین کننده بوده است. ما این مساله را در جنبشهای ستارخان و خیابانی نیزشاهد هستیم. بزرگترین ضربه را نیز در 21 آذر و در جریان سقوط حکومت ملی شاهد هستیم. به نظر شما در این مقطع نظر جامعه بین المللی درمورد آزربایجان جنوبی تغییر پیدا کرده است و اینکه آیا امکان جریانهای مشابه در آینده نیز وجود دارد؟
سوال جالبی مطرح کردید و این سوالیست که همواره باید مد نظرمان باشد. چه کسی می تواند ما را حمایت کند؟ غیر از خود ما !!! تنها در میدان ماندن ما در طول تاریخ ثابت می کند که نمی توانیم از هیچ نیرویی امید کمک داشته باشم. اگر دلگرم کمک کسی باشم، در پرتگاه سقوط خواهیم کرد. در این دلگرمی در همان لحظه ای که فکر می کنیم پشت به دیوار کرده ایم، کسی پشت ماست، حین پشت به پشت کسی دادن ، در لحظه تعیین کننده دچار پرتگاه خواهیم شد. در ارتباط با مساله آزربایجان، در ارتباط با مساله آزادی آزربایجان، جاییکه حرف از استقلال ما می رود، هیچ شریک فکری نداریم. این مساله ای است که اساسا خودمان در مورد آن می اندیشیم، خودمان می بریم و می دوزیم، و قدم آخر را نیز به همین طریق طوری باید برداریم که زمین زیر پایمان محکم باشد. کمی بدیعی و ذهنی حرف زدم اما قالب دیگری که بتوانم منظورم را بیان کنم، پیدا نکردم.
واقعیت این است که امروز جنوبیها باید ماهیت سیاست غرب را خوب درک کنند. اینکه امروز غرب و مخصوصا ایالات متحده در برابر ایران هستند، اصلا به این معنا نیست که خواهان آزادی ما هستند. غرب و مخصوصا ایالات متحده که همواره از دموکراسی دم می زنند، داعیه دار تلاش در راه آزادی ملتها هستند، در برخورد با مساله آزربایجان جنوبی به ما کمکی نمی کنند، نخواهند کرد و تازه مانع نیز خواهند شد. جنگ پنهان و آشکار آنها با ایران، نباید این امید را در ما بوجود آورد که در لحظه ضرورت می توانیم به امید آنها باشیم. هدف آنها دستیابی به مقاصد خودشان است. به قولی آنها دنبال قافله خود هستند. آنها درد آزبایجان ندارند، نه در ارتباط با آزربایجان جنوبی و نه در ارتباط با آزربایجان متحد. در ارتباط با مساله آزربایجان متحد، جداگانه صحبت خواهم کرد. اول در ارتباط با مانع تراشی قدرتهای فرامنطقه ای حرف بزنیم. امیدواری به کمکهای قدرتهای فرامنطقه ای، بستن بدون تفکر راه آینده است. عاصیف آتا در اظهاراتش در مورد «عامل آزربایجان جنوبی در آزربایجان گرایی»، این مساله را چنین شرح می دهد: «ایران آمریکا را دشمن خود می داند. آمریکا خواهان تضعیف ایران است. اما آمریکا و عموما غرب... قدرت گرفتن آزربایجان را، شکلگیری آزربایجان بزرگ و متحد را نخواهند برتابید. این مساله با داعیه آقایی آنها تضاد دارد... آقایی بر کشورهای قدرتمند مشکل است. به همین دلیل است که ... متفق دانستن غرب در مساله آزادی... ساده لوحی خواهد بود. غرب داعیه ای غیر از استیلا و برتری ندارد. آزادی... عرصه استیلا و آقاییست، سلاح است. غرب در کشمکش خود با ایران، درد آزربایجان ندارد. غرب در ایران حکومتی دموکراتیک می خواهد ... متناسب با شان هژمونیک غرب».
از طرف دیگر، امروزه در ایران حاکمیت مخالفانی دارد. در نخستین نگاه به منازعه آنها اینطور به نظر می آید که آنها خواهان دموکراسی هستند، خواهان آزادی هستند. اما نباید فریب این را خورد. این حادثه کشمکشی درون حاکمیتی و دعوایی خانوادگی است. مخالفین حاکمیت در ایران خواهان استقلال ملیتهایی نیستند که در ایران به سر می برند، آنها خواهان واقعیت یافتن حقوق این ملیتها نیستند. حتی در خواب نیز چنین چیزی به فکر آنها خطور نمی کند. و البته نباید فراموش کنیم که چه سلطنت طلبان، چه کمونیستها، چه ملاها، با هر اسمی که می خواهند باشند، جملگی درمورد مساله ملی ما به شکل جامع الاطرافی می توانند به توافق برسند. آنها در این مورد چندان دچار تضاد ذهنی نیستند.
در چنین شرایطی باید به که رو کرد؟ چه کسی را می توان همدرد شمرد؟ در شرایطی که هرکسی زیر بیرق خود سینه می زند، باید به هوش بود تا دچار اشتباه نشد. دیگر اینکه ما نباید از تنهایی خود بترسیم. اول اینکه شمار ما کم نیست، جمعیتی تقریبا پنجاه میلیونی. ما ملتی کوچک نیستیم. دقیقا به همین دلیل نیز چه از نظر معنوی و چه از نظر فیزیکی حق نداریم که کار حقیری انجام دهیم، گامی به تعجیل برداریم. از دیگر سو، ما ملتی دارای فرصت هستیم. چنان فرصتی که در قفقاز نه در اختیار گرجی هاست، نه چچنی ها، نه لزگی ها، و نه حتی ... ارمنی ها و نه دیگران. ملتهای دیگر چنین فرصتی ندارند که ما داریم. ما رودخانه خروشانی هستیم که به دریای جهان ترک ختم می شود. اکنون باید به فکر فرو رویم، در چنین شرایطی، آیا غرب راضی می شود که در قفقازدومین ملت بزرگ ترک شکل بگیرد؟ غربی که قدرت شمشیرترک را یک بار چشیده است، باید با ملاحظه دگرباره آن راضی شود. من بر این اعتقاد هستم که چنین اتفاقی خواهد افتاد. امید زندگی من این باور است !
خانم الوجا، در اینجا می خواهم سوالی از شما بپرسم که برای مردم نیز جالب است. الان کسانی در آزربایجان هستند که این ادعا را مطرح می سازند که نمی توان ایران را تجزیه کرد، آنجا موطن ترکهاست، تعلقی به فارسها ندارد و سپردن ایران به دست فارسها جنایتی تاریخی خواهد بود. آنها فکر خود را بر این اساس شکل می دهند که تشکیل دولتی مستقل در آزربایجان جنوبی به لحاظ سیاسی، تاریخی و ژئوپولیتیک غیرممکن است و اشتباه بودن چنین ایده ای را خاطرنشان می سازند.
متاسفانه چنین افکاری وجود دارد و چنین حرفهایی زود به زود به گوش می رسند. زمانی که ایده تشکیل یک دولت مستقل از بند، مستقل از استیلا و وابستگی، دولتی آزاد و مستقل مطرح می شود و در شرایطی که مردم در این راه مبارزه ای مداوم و خستگی ناپذیر می کنند، هر نوع فکری می تواند مطرح شود و این طبیعی خواهد بود. اما مهمترین شرط این است که ببینیم کدامین ایده غلبه می یابد و مردم کدام ایده را در مسیر مبارزه شان بر می گزینند. اگر بخواهیم در مسیر مورد اشاره شما حرکت کنیم، در اینصورت این خمیر آب زیاد می طلبد. اگر نیروهای ملی ما این مساله را بخاطر عشقشان به آزربایجان مطرح می سازند که من شک ندارم چنین است، باید در نظر داشته باشیم که این همان ایده ای است که دولت ایران در قالب تبلیغات خود به نام ایران شمالی به تبلیغ آنها می پردازد و به همان اندازه هم غلط است.
همانطور که می دانید در ایران نشریاتی با موضوع ایران شمالی چاپ می شوند و از تعلق ویژه آزربایجان شمالی به ایران می نویسند و مساله بازگشت آن را به ایران مطرح ساخته و تبلیغ می کننند. گویا آزربایجان مستقلی که ما در آن زندگی می کنیم، خاک ایران است. ایران به تبلیغ این ایده در بین مردم نیز اقدام کرده است. من در مقاله ای با عنوان «خوابهای حاکمان ایران برای آزربایجان شمالی» به ارائه جوابهایی برای این تبلیغات اقدام کردم. غیر از این چه انتظاری می توان از دشمن داشت؟ اما بحثمان باید در حول و حوش خط مبارزه خودمان باشد. امروز ما نباید بگوییم که تهران به آزربایجان تعلق دارد. باید در راه بازگشت تبریز به آزربایجان بجنگیم. چه کسی تهران را به شما تقدیم می کند؟ باید کمی واقعی فکر کنیم. هر چیزی با اشتباه حل نمی شود. واقعیتی هست، واقعیتی که از من، از تو، از آرزوهای من، از آرزوهای تو ریشه نمی گیرد. تو حق ملی خود را مطالبه کن: زبان مادری را، مدرسه، تلویزیون، رادیو، روزنامه، مجله به زبان مادری؛ کارخانه هایی در مناطق آزربایجان، پایان دادن به اعدام جوانان در میادین عمومی شهری، پایان دادان به شکنجه های زندانیان، و موارد دیگر. ما علیه هر مورد غیر انسانی، هر موردی که به لحاظ روحی و جسمی انسان را تحقیر می کند، موارد ناهمگون با شئونات زندگی انسان معاصر، هرچیزی که باشد، باید مبارزه کنیم. اولین گام نیز این است که بدانیم ما برای رهایی از چنگال دشمن دورو و مکاری چون شوونیسم فارس جد و جهد می کنیم. در این شرایط زمانی سوار شدن بر بال آرزوهای بزرگ ما را چندان دور نمی برد و بجای ساختن، ویران می کنیم.
سیاست ... استفاده از واقعیات به اندازه لازم است. سیاست جای انسان های هوس آلود نیست. یک دولت جدید در هر زمان دلخواهی ایجاد نمی شود. برای این کار باید شرایط تاریخی لازم وجود داشته باشد. زمانی که یک امپراتوری ضعیف می شود، در قوانین اداری تغییرات حاصل می شود، مساله اصلاحات پیش کشیده می شود، می توان از این شرایط تاریخی استفاده کرد و دولتی جدید بوجود آورد. از این نقطه نظر ما باید از اختلافات داخلی موجود در ایران امروز استفاده لازمه را ببریم. و دیگر اینکه کسی که فکر می کند مسایل جنوب ربطی به شمال ندارد، اشتباه بزرگی مرتکب می شود. مساله جنوب، مشکل همه ماست. مسیر رهایی سیاسی آزربایجان از جنوب می گذرد. شما به تاریخ شکلگیری مساله قره باغ توجه داشته باشید؛ این مساله پس از تقسیم آزربایجان بوجود می آید. آتا می گوید: «ارمنی از قدرت می ترسد، برای او تیپای آزربایجان پنجاه میلیونی لازم است!». مسیر حل یکباره و همیشگی مساله قره باغ از جنوب می گذرد. از طرف دیگر، قدرت ملت باید به یک جهت متوجه شود. من نمی خواهم اشتباه ما در سال 1988 در جنوب هم تکرار شود. یک وقتی بود که دو میلیون نفر در یک لحظه در میادین جمع می شدند. اما باورهای مردم چنان شکسته شد که برای بازگشت آنها به خود، تلاشی بزرگ لازم است. ایمان دارم که آزربایجان جنوبی سرنوشت خود را با موفقیت رقم خواهد زد و از آزادی خود دفاع خواهد کرد !
خانم الوجا، در پایان بخاطر جواب دادن به سوالات ما، از شما تشکر و قدردانی می کنیم و برای شما در فعالیتهای آتیتان آرزوی موفقیت داریم.
من هم برای شما آرزوی شادمانی دارم. شادی خود را از ناشادان مراقبت کنید. اجازه ندهید که ناشادان شادی را از شما بگیرند که در آن صورت بی عشق خواهید بود.
Elnur Eltürkمصاحبه از: النور التورک. 3 اکتبر 2009
www.baksam.com
Wednesday, December 02, 2009
Subscribe to:
Posts (Atom)