شاید شما نیز گاهی می شنوید که فلان فرقه شیطان پرست چه شد و چه کرد یا فلان فرقه نوظهور چگونه اعتقادی دارد و مواردی از این دست. اولین چیزی که در برخورد با چنین مواردی به ذهن ما می رسد، معمولا لعن و نفرین این آدمها و بعد انگ وابستگی و تفرقه افکنی زدن به آنهاست. ولی واقعیت قضیه چیست؟در تاریخ اگر تاملی داشته باشیم متوجه تاریخ کمدی و تراژیک دین و ادیان خواهیم شد. بدون هیچگونه پیشداوری وقتی به سراغ ادیان قدیمی می رویم اگرچه جنس آن نیز از نوع اعتقاد و دین است اما همگی از سر غلظت علم آنها را به سخره می گیریم که ببین چه اعتقاداتی داشته اند ؟! اغلب آنها را در کتب تاریخی می یابیم و متون مقدس و سایر شعایر آنها را در کتابهای ادبی مربوط به اساطیر و افسانه ها ! و لحظه ای درنگ نمی کنیم که هرکدام این ادیان نیز داستانی مشابه ادیان حاضر داشته اند و نیز کارکرد و سازمانی از همین جنس اگرچه نه چندان مشابه.کمی که پیش می آییم ادیان تازه سر برمی آورند و پدران ما اغلب به زور تن به دین جدید می دهند. گو اینکه نیرویی در خود دین نیست که جذبه ای بیش از ادیان رقیب برای مردم جهان داشته باشد و هماره باید سایه سیاست و جنگ یعنی خدعه و زور بر سر مردم باشد تا از دینی ببرند و به دین جدید روی بیاورند. اگرچه عده ای نیز از سر شیفتگی همه اینها را کتمان خواهند کرد و در مطالعات سطحی خود عامل فطرت وموارد مهمل دیگر را راز پیشی گرفتن مردم در روی آوردن به دین جدید خواهند دانست. راستش من کاری به این عده ندارم، اما اگر شما نیز اهل مداقه هستید، اعم از اینکه از هر جنسی که می خواهید باشید امیدوارم این نوشته را تا به آخر بخوانید و البته نظرات خود را نیز یادداشت کنید.به تاریخ معاصر هم که می رسیم در عالم مسیحیت و هندو و اسلام انواع فرقه های جدید را می بینیم. در ایران همه اینها را به فرمول همیشگی و کارآمد دخالت اجنبی می رانند که کار کار انگلیسیها بود. اگر محمدعلی باب بابیت را تبلیغ کرد و شاگردانش بهاییت را همه بدستور انگلیسیها بود. حالا این انگلیسیها چه کسی را باید مقصر در تولید و فراگیری فرقه های پیوریتن و دومینیک و باپتیست و ... باید بدانند الله و اعلم. گاهی روزگار وفق مراد مذهبی می شود و بازارش پررونق و گاهی نیز نه. چنانچه در عالم سیاست گفته می شود چه اندیشه هایی که فقط بخاطر نداشتن مارکس یا انگلسی مملو از اندیشه و انرژی، بازار کارشان کساد شد و از متن چند کتاب فراتر نرفتند. حال آنکه در تاریخ اندیشه و بازخوانی آنها متوجه غنای فکر صاحب اندیشه می شویم.بحثی در علوم اجتماعی وجود دارد که کارکرد و ارزش آفرینی را به نیاز بشر متوجه می سازد. اگر ارزشی آفریده می شود، نه به دستور فلان دین و رسم که به حسب نیاز اجتماعی و اغلب نه فردی است. حال اگر ادیان نیز شامل همین بحث شوند که به نظر من می شوند، قضیه بسی روشنتر می شود. چرا در عصر حاضر این همه فرقه جدید در همه جا سربر می آورد ؟اندکی به دور و بر خود بنگریم. شیعیانی هستیم که با چندین دختر و اگر دختر باشیم با چندین پسر رابطه داریم. ربا می دهیم و می گیریم. به موقعش دزدی می کنیم و از ما نیز می دزدند. دروغ هم که همه می گویند. حال تاثیرات و تعلیمات این همه دین معظم کجاست؟ به چه دردی می خورد؟ فقط به درد بسیج اجتماعی، بدست صاحبان نفوذ. ادیان غیر از این تاثیراتشان به اندازه یک داستان خوب یا یک فیلم خوب هم نیست.زمانیکه مجموعه انسان های یک اجتماع و با امکانات امروز شاید یک دهکده جهانی، به این نتیجه برسند که آنچه دارند تنها موجب عذاب و درد است و بس ، به سراغ مذاهب مناسب خواهند رفت. تغییر مذهبی که اغلب در دنیا مشاهده می شود از همین نوع است البته اغلب. و به همین دلیل نیز پایداری ندارد. انسان نو و به زعم نیچه سوپرانسان در جستجوی دین جدید است. و چون دیگر کسی پیامبری را باور نخواهد کرد، اندیشه سازی چاره کار است و این اندیشه سازان نیز همیشه فیلسوفان نیستند.شیطانپرستی یا هر نوع و اسم دیگری که داشته باشند، فرقه های جدید نشانگر رسیدن بشر به چنین مرزی است. مرز آگاهی به ناکارآمدی دین کهنه و نیاز به دین جدید. هنوز همه به اندازه ای فیلسوف نیستند که کلمه توده و عوام از فرهنگ لغت نابود شود. نتیجه اینکه عوام جنس جدید نیز بدنبال چنین چیزی خواهند رفت. نشانه های این مساله بوضوح دیده می شود. این رمز گذر بشر به دین و ادیان جدید خواهد بود و شاید روزی کتب مقدس برای ما نیز خنده آور باشند و یا اینکه آنها را تنها از سر مزاح بخوانیم. کی نمی دانم اما من با این روند به این مساله اطمینان دارم.بشر به فکر تولید ادیانی متناسب با شان جدیداش و البته زندگی جدیدش خواهد بود. شاید دیگر در ادیان جدید ازدواج و خانواده جایگاهی نداشته باشند، اما بشر جدید نیز به آنها نیازی نخواهد داشت. اینکه چگونه بی آنها سر خواهد کرد برای من مبهم است چه من نه الان و نه درآینده دینی اختیار نخواهم کرد؛ اما از همین طلیعه دارانش، حتی بچه شیعه ها می توان این مساله را پرسید !دربخورد با این فرقه ها غیرت و تعصب زا به کنار بگذاریم که آلت دست صاحبان قدرت خواهیم شد. آنچه اتفاق می افتد داستان تکراری تغییر اجتماعی است، تغییر آدمهاست.
Monday, March 17, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment