Tuesday, May 01, 2007

عراق، یک الگو یا میدان مینی بازدارنده

عراق، یک الگو یا میدان مینی بازدارنده ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ سال 2007 است. از دوره دوم حاکمیت جمهوریخواهان آنقدر نمانده است که امید داشته باشیم طرح «خاورمیانه بزرگ» به نتیجه برسد. توپهایی که برای مقصدی بزرگ به صدا در آمدند در عراق به گل نشسته اند. هر روز فشار بر آنها برای بیرون رفتن زیاد می شود اما لجاجت دیوانه واری مانع از این می شود که علیرغم میل همین وارد کنندگان فشار، آنها از عراق بیرون روند. کسانیکه نیک می دانستند در صورت ایجاد فرصت، نوک پیکان آمریکایی ها متوجه آنها خواهد شد، عراق را به مبدان نبرد خویش تبدیل کرده اند و برای آنها جنگیدن در بیرون از خاک خود هزینه کمتری بدنبال دارد. اما در این بین عمده هزینه را عراقی ها و البته به خاطر فشار وارده از طرف افکار عمومی آمریکایی ها و بریتانیایی ها می پردازند. مدل ساده ای در عراق پیاده شده است. همانطوریکه چینی ها ویتنام را برای نبرد با آمریکاییها بر خود خاک چین ترجیح دادند و همه نوع حمایت از چریک های ویت کونگ به عمل آوردند تا آنها و ویتنام متحمل همه تلفات و عمده هزینه های نبرد دو بلوک شوند؛ ایران و سوریه نیز عراق را به میدان نبردی سرگرم کننده برای آمریکا و بریتانیا تبدیل کرده اند. حضور آمریکایی ها و بریتانیایی ها در عراق باعث شد تا لیبی، سودان، یمن و سومالی نقش منفی خود را از دست داده و به بازیگران مثبت تبدیل شوند. در این میان عمده بازیگرانی که هنوز به ایفای نقش در قالب تیم مخالف ادامه می دهند عبارتند از چین و پاجوش آن کره شمالی در شرق دور، ایران و پاجوشهای آن لبنان و سوریه در خاورمیانه. از آنجاییکه کره شمالی در قالب پروژه چین مطرح است، همواره می تواند وجه المصالحه یک توافق قرار بگیرد. از طرف دیگر بنیه اقتصادی کره شمالی ضعیف تر از آن است که در رقابت با کره جنوبی و ژاپن تحمل بیاورد. پروژه وحدت دو کره نیز که تمایل شمالی ها را نیز بهمرا دارد می تواند مثبت ترین نقش را در این بحران بازی کند. می بینیم که مثل استراتژی مهار همه جانبه شوروی که «جورج کنان» مبدع و نظریه پرداز آن بود، آمریکایی ها در برخورد با کره شمالی نیز نیروهای مؤثر و موازی را بکار گرفته اند. بعبارت دیگر آنها با چندین کارت بازی می کنند و در حالیکه همه آنها به تنهایی نیز کارتهایی مؤثر هستند. خود چین را باید استثناء کرد. چین بدلیل جمعیت زیادش از همان اوایل بعنوان یک بمب جمعیتی مطرح می شد که بحران آفرینی برای آن می توانست سیل مهاجران را در حوزه اقیانوس آرام و برای کشورهای کم جمعیت و البته دوست آمریکا بهمرا داشته باشد. استرالیا و نیوزیلند در صدر این کشورها قرار داشتند که دارای قراردادهای امنیتی و نظامی درجه یک با ایالات متحده در حوزه خارج از ناتو می باشند. پیشرفت های اقتصادی و تکنولوژیکی چین نیز فعلا آن را از آسیب پذیری خارج ساخته است. چین در آینده با دو مشکل یزرگ روبرو خواهد شد که در شرایط فعلی اجتناب ناپذیر می نماید. اول سیستم محدود کننده و سرکوبگر آن که در صورت نرمش بیش از حد قابل سقوط و در نتیجه بحران پذیر است و در کنار همین مساله اقلیتهای ترک ، مغول و تبتی ها مطرح می شوند. دوم قدرت تولید آن است. با افتتاح هر خط تولید در چین، تعدادی از کشورها از گردونه رقابت اقتصادی خارج می شوند. حال باید دید که دنیا تا کجا می تواند این مساله را تحمل بکند. چون هنوز فشار بیشتر بر روی کشورهای بی دست و پا و نیز ایالات متحده است، کمتر صدای اعتراض بگوش می رسد. اعتراض های ایالات متحده نیز در راستای سیاست های امپریالیستی تعریف می شوند. اما احتمالا زمانیکه تولیدات چینی باعث آزردگی اروپایی ها و البته هند و روسیه و ایران بهمرا حوزه «آ. سه. آن» و اتحادیه آفریقایی شود، چین نیز در قالب امپریالیست مطرح خواهد شد و شاهد مقابله هایی با آن خواهیم بود. اینکه نتیجه چنین مقابله هایی چه خواهد بود، قابل حدث است. تیم دوم که در قالب خاورمیانه مطرح است، فعلا در شرایطی متفاوت به سر می بد. در لبنان بحران جاریست. کش و قوص زیاد می تواند به نبردهایی شبیه جنگ داخلی دهه هشتاد بین مسیحی ها و مسلمان ها بیانجامد. ترور رفق حریری نیز باعث شده تا میدان مانور برای نیروهای مخالف باز باشد. همین اشتباه باعث بحران آفرینی برای سوریه نیز شد. سوریه که لبنان حوزه نفوذ سنتی آن بود، در سایه مرگ اسد پدر و این اشتباه و در نتیجه فشارهای زیاد از لبنان بیرون رفت. این اقدام از جانب سوریه به معنی تقدیم تمام و کمال لبنان به ایران بود. سوریه که خواهان نقش آفرینی در اتحادیه عرب است برای همراهی ایران شانس چندانی ندارد و از آن گذشته تضاد منافع نیز در این بین وجود دارد که لبنان نمونه آن است. ایران نیز در حالیکه سال های پرمخاطره ای را پشت سر می گذارد همچنان به بازی منفی ادامه می دهد. شورش اقلیت های ملی و نیروهای اصلاحگرا آن را از داخل به چالش می طلبد و پا فشاری در قضیه اتمی نیز فشارهای قدرتهای بزرگ را بهمراه دارد. چنانچه آمریکایی بر سردرگمی خود در عراق غلبه کنند و میدان بازیی را که بدست خود در عراق برای ایران بوجود آورده اند، از بین ببرند؛ قادر به مانور بیشتری خواهند شد. تجزیه عراق و حداقل فدرالیته کردن عراق می تواند حاشیه امن ایران را به حداقل برساند و حتی بلحاظ تاثیری که بر اقلیت های ملی در ایران خواهد گذاشت فرصت بازی مبتکرانه را از ایران بگیرد و فشارها را تشدید کند. ساز و کار منطقه ای نیز که در قالب آن عراق امنیت و اقتصاد قدرتمندی داشته باشد در این راستا مؤثر خواهد بود. ادغام عراق در قالب اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج، در سالهای تجزیه یا فدرالیته می تواند در جهت مقابله با ایران مؤثر باشد. آمریکایی ها باید همراهی هرچه بیشتر ژاپن و اروپایی ها را با خود داشته باشند. نیروهای خود را از عراق بیرون بکشند و به ترمیم و تقویت آنها بپردازند و با طیف مخالفان و اپوزیسیون داخل ایران نیز اعم از اصلاح طلب ها و اقلیت های ناراضی ملی که اکنون خواستار حقوق حقه خود هستند همکاری داشته باشند. صرف همکاری با اصلاح طلبها آنها را بجایی نخواهد رساند و البته پتانسیل اقلیت های ملی را نباید دست کم گرفت. به هر حال فرصت کم است و چنانچه به این بازی مسخره ادامه دهند، حاصل آن زمان کشی و تجهیز بیشتر ایران خواهد بود. دنیزلیک، آزربایجان جنوبی، 23:15، 1386-02-10

No comments: